نوشته شده توسط : FARHAD

 

 

فقط آهسته بگو . . .......

 

با دلم می مانی

 

هر چه هستی گذرا نیست هوایت ، بویت

خاطرم نیست که تو از بارانی ، یا که از نسل نسیم



:: موضوعات مرتبط: عکسها و مطالب عشقولانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 360
|
امتیاز مطلب : 98
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 7 / 3 / 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : FARHAD

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم

Proof ? No! I want you to tell me the reason

چطور میتونی بگی عاشقمی؟

I really don't know the reason, but I can prove that I love U

تو هیچ دلیلی رو نمي توني عنوان كني... پس چطور دوستم داری؟

How can you say you love me?

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

You can't even tell me the reason... how can you say you like me?

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

I can't tell the reason... but I really like you


Why do you like me..? Why do you love me?

 یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

 

 

Once a Girl when having a conversation with her lover, asked



:: موضوعات مرتبط: عکسها و مطالب عشقولانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 6 / 12 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : FARHAD

.

 

در پس هيچ دريچه يي
شعله ي شمعي نمي جنبد
عشق به ديار ديگر كوچيده است

تند باد خزان
با اواز من در من مي وزد
چه شاد و چه مهربان اند!
اگر بار ديگر به جهان بر ايم
شايد پروانه ايي در كشتزاران باشم.

 



:: موضوعات مرتبط: عکسها و مطالب عشقولانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 464
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 28 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : FARHAD

پرنده بر شانه هاي انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده كرد و گفت : اما من درخت نيستم . تو نمي تواني روي شانه ي من آشيانه بسازي

.
پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب مي دانم . اما گاهي پرنده ها و انسان ها را اشتباه مي گيرم.
انسان خنديد و به نظرش اين بزرگ ترين اشتباه ممكن بود.
پرنده گفت : راستي ، چرا پر زدن را كنار گذاشتي ؟
انسان منظور پرنده را نفهميد ، اما باز هم خنديد.
پرنده گفت : نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است . انسان ديگر نخنديد . انگار ته ته خاطراتش چيزي را به ياد آورد . چيزي كه نمي دانست چيست . شايد يك آبي دور ، يك اوج دوست داشتني.
پرنده گفت : غير از تو پرنده هاي ديگري را هم مي شناسم كه پر زدن از يادشان رفته است. درست است كه پرواز براي يك پرنده ضرورت است ،اما اگر تمرين نكند فراموشش مي شود.
پرنده اين را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال كرد تا اين كه چشمش به يك آبي بزرگ افتاد و به ياد آورد روزي نام اين آبي بزرگ بالاي سرش آسمان بود و چيزي شبيه دلتنگي توي دلش موج زد.
آن وقت خدا بر شانه هاي كوچك انسان دست گذاشت و گفت : يادت مي آيد تو را با دو بال و دو پا آفريده بودم ؟ زمين و آسمان هر دو براي تو بود . اما تو آسمان را نديدي.
راستي عزيزم ، بال هايت را كجا گذاشتي ؟
انسان دست بر شانه هايش گذاشت و جاي خالي چيزي را احساس كرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گريستheart

***heartheart

heart

 



:: موضوعات مرتبط: عکسها و مطالب عشقولانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 408
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 18 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : FARHAD

tark to

 

كنار تو را ترك گفته ام
و زير آسمان نگونسار كه از جنبش هر پرنده تهي است و
هلالي كدر چونان مرده ماهي سيمگونه
فلسي بر سطح موجش مي گذرد
به باز جست تو برخواستم
تا در پايتخت عطش
در جلوه ئي ديگر
بازت يابم
اي آب روشن!
ترا با معيار عطش مي سنجم!!





:: موضوعات مرتبط: عکسها و مطالب عشقولانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 248
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 / 5 / 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد